میترامیترا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

فرشته کوچولو ها ی من

اولین رورواک سواری میترا خانومم

الان همون طور که ساعت وبلاگ نشون داده نیمه شبه 28 بهمن 92 هست که میترا جونم و بابایی کنار هم خوابیدن  فردا  سومین سالگرد ازدواجمون هست . و دختر گلمون نزدیکه 5 ماهه بشه  دیگه کم کم باید رورواک سواری رو یاد بگیری و نشستن رو تمرین کنی عزیزم . برای فردا هم یه برنامه هایی دارم . ...
28 بهمن 1392

خاطره عقیقه برای میترا جونم

دختر گلم الان که دارم این خاطره رو واست می نویسم ساعت 3 نصف شبه 14 بهمن ماه92 شما الن 4 ماهو 7 روزت شده این قد بامزه شدی که کمتر وقت می کنم به کار دیگه ای غیر تو برسم زندگی من فقط تو شدی یا شیرت می دم یا پوشک عوض می کنم یا ماساژت می دم یا برات بافتنی یا خیاطی می کنم بعضی وقتا هم ازت عکس و فیلم می گیرم و یا تو اینترنت برات دنبال مدل لباسم که برات  مثل اونو درست کنم.دیروزم برات یه شنل بافتم با اینکه اولین کارم بود ولی خیلی خوشگل شد . بابا محسنم خوب خوب میشناسی و واسه بابایی اینقد می خندی که بابایی همیشه می گه واسه دخترم میمیرم به همه ی دنیا نمی دمش  آرامش باباشه نفس باباشه خلاصه از روزی که اومدی زندگی مون خیلی شیرین شده  و منو ب...
15 بهمن 1392

میترا لباس باباشو پوشید

اینجا خونه بابا حاجی هست اولین باری که رفتیم مشهد درست سه ماهت تموم شده بود  . عزیز لباسی که واسه بابا محسنت بافته بود رو نگه داشته بود که بعد 30 سال تن دخترش کرد به نظرم جالب بود و بابا هم تو این لباس خیلی دوست داره چون بلاخره یه روز این لباسو خودش پوشیده ...
15 بهمن 1392