میترامیترا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

فرشته کوچولو ها ی من

میترای عزیزم در همایش حضرت علی اصغر

17 آبان مصادف با چهارم محرم  با میترای عزیزم به مراسم عزاداری حضرت علی اصغر رفتیم  . واست شال و سر بند هم بستم خیلی با نمک شده بودی وقتی به چهره ی معصومت نگاه می کردی اشکت جاری می شد و به یاد مظلومیت آقای کوچکمان حضرت علی اصغر می افتاد . مراسم معنوی با شکوهی بود . ان شا الله سالای دیگه هم با هم تو این مراسم شرکت کنیم . همه ی مادرا بچه هاشون رو  آورده بودن تا بیمه حضرت علی اصغر کنن منم از خدا می خوام تو دسته گل قشنگ رو برای من و بابا حفظ کنه و همیشه سالم و سلامت باشی . اینم چند تا از عکسات
19 آبان 1392

گریه میترا بعد پوشیدن پیرهنش

این پیرهنی که تنت هست رو خودم دوختم  رو قسمت بالاش هم کار گریت انجام دادم  با تور و ساتن  ولی وقتی تنت کردم خیلی گریه کردی  و بابایی که با گریه تو دلش خون می شد  گفت دیگه اینو تنت نکنم . با این که برای دوختش زحمت کشیدم ولی فکر کنم یه بار هم تنت نشه چون تا تابستون بشه برات کوچیک میشه  فقط برای یادگاری واست نگه می دارم . اینجا شما 40روزه بودی ...
19 آبان 1392