میترامیترا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

فرشته کوچولو ها ی من

بدون عنوان

1395/5/3 16:47
نویسنده : مامان میترا
118 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

الان نزدیک یک سال و نیم میشه که سر به وبلاگت نزده بودم دختر گلم ماشالله واسه خودت خانم شدی البته اعتراف می کنم تو این مدت اینقد سرم شلوغ بوده که فرصت هم نمی کردم امروز سوم مرداد ماه نود و پنج تازه به فکر وبلاگت افتادم چون الان دیگه سر کار نمی رم . چون انشالله خدا می خواد تو همین هفته یا هفته ی دیگه بهت یه داداش بده شما خیلی خوشحالی و منتظر اومدن داداشیت اسمشم مرتضی گذاشتی  و همیشه می گی مامان مرتضی کی میاد که من باهاش بازی کنم . الانم که این خاطره رو می نویسم همش با اون پاهای کوچولوش داره اظهار وجود میکنه مطمئنم اونم از اینکه ابجی مهربونی مثل شما داره خیلی خوشحاله  ان شالله که این چند هفته هم به سلامتی بگذره

من چند وقت پیش پدر بزرگ عزیز و مهربونم رو از دست دادم روز دوشنبه 21 تیر ماه 95 هنوز دو هفته نمیشه دلم بعضی موقع ها خیلی براشون تنگ میشه  بابابزرگ حاج محمد خیلی مهربون و بچه دوست بودن و محبت خیلی زیادی به نباسه و کباسه هاشون داشتن تو دومین کباسه بابابزرگ بودی و امیر مهدی خاله هم اولین کباسه ولی حیف که بابابزرگ دیگه اونقد زنده نبودن که کباسه سومشون رو هم ببینن  . خدا شما رو بیامرزه  بابا جون

انشالله که روحتون شاد باشه و با امیر المومنین محشور باشین

پنج ماه پیش هم بابابزرگ پدریم  رو از دست دادم یعنی تو همین چن ماه   واقعا تو دوران بارداری برام سخت بود

انشالله که روح هر دو شون شاد باشه
 

پسندها (1)

نظرات (0)